بیدار شو – طبیب می خواهی
-این سخنان از حضرت استاد علامه حسن زاده آملی را بشنوید…
افسوس که آنهایی که باید بشنوند
بی چاره ها جان تیره پیدا کردهاند و نمی توانند بشنوند!
کلمات معطر خوشبو برایت آوردهایم…
آیا جان شما خوشبو و معطر شده است؟
کلماتی از گفتار پیغمبر و آل پیغمبر انتخاب کردهایم و آن گلهای معنوی و آن دسته گل ها را و آن کلمات معطر خوشبو را و آن روح و ریحان را روزانه به محضر شما تقدیم می داریم…
هر یک نفر شما «برای من شهری و عالمی» است و هر یک نفر شما «برای من جهانی» است.
روزی بیاید که مردم این شهر به «عین الیقین» ببینند که عاق ما هستند!
آن روز فریادشان بلند می شود که آقا بیا دستم را بگیر، اما کسی نمی تواند دستتان را بگیرد! این مجلس ها و این صحبت ها برای دستگیری است. بی هیچ توقعی از شما این صحبت ها را برایتان تهیه کردیم. شما چه داری که ما بخواهیم از شما توقعی داشته باشیم؟! تو که از من بی چاره تر هستی من چه توقعی می توانم از تو داشته باشم؟! چرا نیامدی و خودت را نجات ندادی؟! چرا این حرفها را نشنیدی؟! چرا یک قدم سفر نکردی؟! می بینی که:
این سراب و باغ تو زندان توست؟!
ملک و مال تو بلای جان توست؟!
می بینی که این تیره شکسته ها چه طور حجاب جان تو شده است؟! می بینی چه لَجَنی برای تو شده است؟!
فردا که بر من و تو وَزَد باد مهرگان
آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست
این سفره ها را کفران کنید و این حرفها را نادیده بگیرید تا روزی معلوم شود! افسوس که:
اکثرهم لایعلمون
اکثرهم لایعقلون
اکثرهم لایشعرون
و قلیل من عبادی الشکور
آقایان گذشتهها نگذشته است!
ما هستیم و حاصل نیّات و افعال و اعمال و افکار و شنیدن ها و گفتن ها و دیدن های چندین ساله خودمان. گذشته ها در تو جمع است. جنابعالی چون نواری هستی که آنچه که از تو صادر شده است و آنچه که بر تو وارد شده است همه را این نوار ضبط کرده است. آن نوار جان تو از این نوارها بسیار قوی تر است. این نوارها همین حرف و صوت را ضبط می کند ولی آن دستگاه جان تو تمام حالات تو را ضبط می کند و همه صفات تو را ضبط می کند، نماز تو را ضبط می کند و روزه تو را ضبط می کند، نیّت شما را ضبط می کند. خیلی به فکر خودتان باشید.
آقایان، سروران من، برادران من
اقایان، می بایست صورت هایتان عوض شود، اینگونه نباید باشد
آقایان میبایستی صیرت هایتان عوض شود، اینگونه نباید باشد
آقایان، کسب و کارتان باید عوض شود، و گرنه فریاد و فغانتان بلند میشود، اینگونه نباید باشد
سروران من، یکی پس از دیگری «باید خودتان را به طبیب نشان دهید» آقایان من، ما همه بیمار هستیم، آقایان بفرمایید تا من بیماری هایتان را به عرضتان برسانم، نسخه به تو بدهم و معالجهات بکنم. پیغمبر و آل او به ما فرمودند این راه است و این چاه است. نسخه و معالجه برایمان آوردهاند.
آقایان دوستان من، سروران من، عرض می کنم با این رنگ ها و با این چرک ها و با این خبائث و با این پلیدی ها و با این صفات ضمیمه و با این درنده هایی که در جان ما هستند… با اینها کجا می خواهیم برویم؟؟!
یک دیدگاه
محمدرضا
با سلام
ممنونم جناب شمس بابت شرایطیکه فراهم کردید.
حرف دلی داشتم، منتها تصمیم گرفتم که حرفی نزنم. انشاالله از خود بِدَر بیایم با دعای خیر شما.
محمدرضا را فراموش نکنید عزیزان
زنده باشید