تعقل با تعلق جمع نمی شود
- – فایل صوتی در آدرس زیر:
- فایل تصویری در آدرس زیر:
هر چه «تعلق کمتر» ، «تعقل بیشتر» است.
هر چه تعلق بیشتر باشد، به همان اندازه که تعلق به این و آن زیاد باشد، که این تعلقات مثل کرم پیله دور خودش میتَند، هر چقدر «تعلق» زیاد باشد میبینید که «تعقل» کم میشود!
هر چقدر خودش را «تجرید» کند و «آری کند و برهنه کند از تعلقات» میبینید که «تعقل» او زیاد میشود. انسان هر چه از «تعلقات» برکنار میشود آثار عقلی او بیشتر میشود. قلم ایشان شریفتر است، دهانشان سنگینتر است و آثار وجودی ایشان نورانیتر است.
آن چنان استعدادها و هوش و ذکاوت و ادراکات و نازکیابی و ظریف یابی و… با تعلقات و دلبستگی و چسبندگی به دنیای مادی جور در نمیآید. دلیل این هم کاملا روشن است:
«هر چه ماهیت و حدود مادی بیشتر است شدت وجودی کمتر است»
هر چقدر حدود امکانات و تعلقات بیشتر باشد آثار عقلی ضعیف تر میشود، و هر چقدر خودش را بر کنار کند از آنطرف آن «صفات انسانی» و «صفات وجودی» و «صفات روحانی» و «صفات عقلانی» در او قوی تر میشود.
اگر می گوید خدایا آمدم…
هر حرفی که ضرورت ندارد نگوید.
اگر میگویی خدایا آمدم و به راستی بگویی که: «خدایا آمدم» و حالا که گفتی خدایا آمدم و در «پیشگاه او هستی» و «خودت را میبینی که بریده از این حقیقت نیستی» و «در نزد او هستی» و اگر از «امروز تصمیم گرفتی که خدایا آمدم» باید «حضور خودت را حفظ کنی» و «مراقبت داشته باشی» و «سِرّ خودت را بپایی» و «نهان خانه دلت را مواظب باشی» و «هر حرفی را به دفتر دلت ننگاری» و «آنچه ضرورت ندارد نگویی.»
«آنچه که ضرورت ندارد نگوید»
و چانهاش را حفظ کند و اجازه بدهد که:
«چانهاش را عقل بگرداند»
«چانهاش را عقل بگرداند» و «نه وهم» و «نه خیال» و «نه شهوت»
تصمیم بگیر و میبینی که یواش یواش یک انسان دیگری شدی…
از همین سکوت میبینی که یک انسان دیگری شدی. آنهایی که به حرف آمدهاند، از ناحیه سکوت به حرف آمدهاند. و این خیلی زحمت میخواهد، کار آسانی نیست، این «سکوت رحمت رحیمی الهی است» و بسیار زحمت میخواهد و سالیانی میباید سکوت به پیش بگیری و ساکت شوی و خاموش شوی.
بخواهی «ساکت شوی» خیلی کار دارد!
باید «بشنوی تا ساکت شوی» و «باید خودت را مراقب باشی» و «تعلقات خودت را بکاهی» و میبینی که بر اثر این سکوت جان گویا میشود و زمزمه میکند و به حرف میآید.
امتحان بفرمایید ببینید حق با بنده هست یا خیر…