داستان بازگشت,  عمومی

ساکت کردن موقت ذهن برای ایدولتری

– عرض سلام و ادب و احترام

 اینجانب حدود ۳۰ سال است که به دنبال آرامش و حقیقت می گردم. از سال ۲۰۰۰ هم در خارج از ایران زندگی و کار کرده‌ام و هم اکنون ۴۶ ساله هستم.  تحصیلاتم در کانادا در رشته ارشد مدیریت بازرگانی، گرایش خدمات مالی و دارای مدرک DBA هستم. به عنوان مشاور سرمایه ‌گذاری در موسسات مالی اعتباری فعالیت کرده‌ام و نویسنده کتاب نیز می باشم. 

در همایش های مختلف خارجی مانند جلسات اکهارت توله، دیپک چوپرا، و … هم بسیار شرکت کرده بودم و ده ها جلد کتاب غربی و شرقی برای رسیدن به حقیقت خوانده بودم.

حتی مدتی در کشور کانادا در کلاس درس خانمی که مدت ها با مانکهای تبت و پامیری زندگی کرده بود و روی میخ می‌خوابید و پا در آتش می گذاشت، در آتش راه میرفت و دارای فوق دکتری در رشته روانشناسی در کشور کانادا بود و صاحب چندین کتاب در حوزه مراقبه و مدیتیشن و استاد دانشگاه  بود  نیز شرکت کردم تا راهی برای رسیدن به حقیقت و آرامش پیدا کنم. خود اینجانب نیز مدتی به عنوان «سخنران انگیزشی» در زمینه کسب و‌ کار کشورهایی چون کانادا و فرانسه فعالیت کردم. سعی کردم با مذاهب و عرفان های مختلف آشنا شوم، از عرفان سرخپوستی تا آشنایی با بودا پرستان و فرقه های مختلف، از هندو ، تا شینتو، و… هیچ نتیجه ای که عایدم نشد علاوه بر اینکه بعدها متوجه شدم که روی روح خود را با این علوم پوشانده و  حجاب بر حجاب بر روی خود گذاشته‌ام. حتی استادی جهت یادگیری کل ادیان نیز اتخاذ کردم و کلی هزینه وقتی و‌ دلاری کردم. همیشه بعد از مراقبه با استادم خانم کارولین دوپ، که هزینه زیادی برای آموزش  و تمرین مراقبه می گرفت، برای چند ساعت احساس خوبی داشتم و فکر می کردم با زندگی در لحظه و  با باز شدن چاکرراه ها و نفس های عمیق و تمرینات اینگونه می توانم به حقیقت درون خود و آرامش برسم.  غافل از اینکه چند ساعت پس از مراقبه و مدیتیشن دوباره به همان حالت اول باز می گشتم. 

روزی دیدم که این استاد بنده اینقدر برای موضوع پیش و پا افتاده ای عصبی شده بود که با توجه به رفتاری که چندین بار از ایشان و‌ هم سطح های ایشان دیدم، فهمیدم این نوع مراقبه و مدیتیشن غربی بسیار سطحی و‌کم عمق است واقعا از این صریح تر نمی توانم منظور خود را بیان کنم. 

به نظر این حقیر آن چیزی که فرهنگ غرب، ارایه می کند ساکت کردن موقتی ذهن برای حرکت به سمت ایدولتری (idolatry) یا بت پرستی است. آموزه های غربی مراقبه همه جهت بهینه سازی سیستم عقلی جهت بهتر برده ی شیطان شدن،  جهت پول جمع کردن و حرص و طمع و آزمندی است. 

به هر حال نمیدانم که در کجا چه کار خیری کرده بودم که با کتاب «حکمت پهلوانی» علامه بزرگوار، «شیخ حمیدرضا مروجی سبزواری»، خداوند حفظ کند ایشان را، آشنا شدم.

تا اینکه این کتاب نورانی علامه مروجی سبزواری ( کتاب حکمت پهلوانی)، خداوند حفظ کند ایشان را، خواندم و از اولین صفحات کتاب متوجه تفاوت این کتاب و کلام نورانی ایشان شدم. متوجه شدم که جنس کلام ایشان فرق می کند. متوجه خیلی از چیزهایی که نمی دانستم  شدم.

مثلاً فهمیدم که این مراقبه به روش غربی ، غفلت زاست، تفاوت عقل و قلب و روح و نفس و کلی مفاهیم دیگر را درک کردم. (البته در حد خودم)

فهمیدم  مسیر رسیدن به خدا از طریق التزام و پایبندی کامل به شریعت، قرآن،  سنت پیامبر، چهارده معصوم و اولیای الهی است.

فهمیدم این آموزه های غربی زندگی در لحظه، آموزه های یونگ و اکهارت توله و … برای افراد تک بعدی، یعنی آنهایی که فقط فکر می کنند جسم حیوانی دارند و دیگر هیچ مفید است.

به نظر اینجانب عرفان های شرقی و غربی گویا فقط بویی از حقیقت برده‌اند و بس و این عرفان اسلامی ما تشیع است که ما را به صراط مستقیم هدایت می کند.

از زمان آشنایی با کلام این بزرگوار تمام زندگی ام را صرف گوش کردن به آموزه های نورانی ایشان کرده ام، و خداوند را شاکرم که چنین سعادتی نصیب اینجانب شده است که با کلام این بزرگوار آشنا شدم و تغییرات بسیار خوبی را در خود مشاهده نموده ام. انشاءالله خداوند ظهور امام زمان را تعجیل کند.

توضیح شمس دین: حدود سال قبل با این دوست عزیز آشنا شدم و متن بالا را به عنوان تجربه خودشان از جستجو و کنکاش در آموزه های «معنویت های نوپدید» برای من ارسال کردند.

حرف سنگینی است که ایشان می‌گویند: «آن چیزی که فرهنگ غرب، ارایه می کند ساکت کردن موقتی ذهن برای حرکت به سمت ایدولتری یا بت پرستی است!!». پذیرش این حرف در ابتدا برای من هم دشوار بود ولی با خودم فکر کردم آیا غیر از این است که: «اصل و اساس همه آموزه های جدید حول محور «زندگی بهتر» «پول بیشتر» «روابط بهتر و بیشتر» «خانه بزرگتر» «شغل بهتر» «خوش گذرانی بیشتر» «آرامش روانی بیشتر» «جسم سالمتر» و… هستند.

آیا این آموزه ها حرفی هم برای تضمین «زندگی ابدی» ما دارند؟؟ چقدر به این موضوع می پردازند که: «وقتی از اینجا سفر کنیم متوجه می شویم که ما برای ابد باید زندگی کنیم! همه این زندگی صد سال دنیای ما «یک نصف روز یا یک روز» بوده است» آین همه کار کردیم و تلاش کردیم برای «یک روز یا نصف روز؟!»»

خلاصه اینکه اصل و اساس همه آموزه های جدید برای یک زندگی بهتر این دنیایی است و این چیزی است که دوست عزیزمان از آن به عنوان «بت پرستی» یا «دنیا پرستی» نام می برند.

واقعا کدام مکتب و کدام راه و روش هست که سعادت انسان در این دنیا و زندگی ابدی او را تضمین می‌کند؟!

مطالبی که در تحت عنوان «مسیر بازگشت» در این وبلاگ منتشر خواهند شد را دنبال کنید، در حد خودم تلاش می‌کنم در این خصوص برایتان مطالب مفیدی ارسال کنم ان شاء الله.

Leave a Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *